بدترین روز زندگیم
20 اسفند 1400 توسط سونیا خدادادی دیزجی
چند وقتیه حال خوشی ندارم. شبا تا صبح بیدارم و ذهنم به شدت مشغوله. امروزم که نور علی نور بود .
با همه اینا امیدم به خداست
تمام امیدم به خداست
خودمو بهش سپردم
یه عمر تموم عبادت هایی که کردم درسته کم بود ولی خالصانه بود
الانم از خودش کمک میخوام
خدایا هوامو داشته باش. نزار بلغزم نزار سقوط کنم
دارو ندارم همه چیم به خودته بنده.
بند بند وجودم، بند به خودت .
از لطف و کرمت بنو محرم نکن.