دروس اصلی
سعی میکنم دروس اصلی رو عمیق بخونم
مثل احکام و صرف
گاهی اوقات وقت کم میارم و یا زندگی متاهلیم یکم کنتاکت پیدا میکنه
اما نهایت سعیمو میکنم که قدر تک تک لحظات، پایه یک سطح دو رو بدونم.
سعی میکنم دروس اصلی رو عمیق بخونم
مثل احکام و صرف
گاهی اوقات وقت کم میارم و یا زندگی متاهلیم یکم کنتاکت پیدا میکنه
اما نهایت سعیمو میکنم که قدر تک تک لحظات، پایه یک سطح دو رو بدونم.
قلبنا شنیده بودم کسایی که طلبه هستند مشکلات مالی زیادی دارن
تا اینکه خودم در این مسیر قرار گرفتم و دیدم که بله واقعا هست این
مشکلات
حالا اینکه چرا هزینه ی کمکی برای طلاب آقا میدن ولی برای خانم ها این
هزینه ها نیست هم جای سواله
در کل هزینه های رفت آمد و هزینه ی کتاب برای من الان خیلی دشواره
الهی مسیر علم رو برای همه و بنده هموار بفرما
کتاب هایی که گرفتم شامل صرف، اخلاق، احکام، آداب زی طلبگی، انقلاب و
اموزش قرآن بودند.
برنامه اول ترم نظم خاصی نداشت و سه ذوز اول فقط احکام خواندیم.
شروع کلاس ها با دعای عهد بود. استاد که وارد میشد به احترامش صلوات
میفرستادیم.
جو وفضای معنوی خاصی حاکم بود.
هم کلاسی هایم چند نفری از من سنشان کمتر بود و چند نفری هم سنشان
بیشتر بود.
کلاس ها که پیش میرفت و از اهمیت طلبگی وو شان و منزلیت طلبگی که
به گوشم میخورد،حسرت سال هایی رو میخوردم که در دانشگاه تلف کرده
بودم و خوش حال بودم که تا دیر نشده شروع کردم.
در آخرین روزهای شهریور ماه نتایج آزمون اعلام شد.
کلمه “قبول” حس خوشحالی توأم با مسئولیت و بار سنگین طلبگی را بر
دوشم نهاد.
طی تماسی از حوزه روز و زمان مصاحبه تعیین گشت.
در روز مصاحبه تعدادی زیادی از طلبه های خواهر را داشتند.
استرس نداشتم و خیلی آرام و ریلکس نشسته بودم و وقتی که استرس بقیه
دوستان را می دیدم در دل خنده ام می گرفت .
بالاخره نوبت من شد و به اتاقی هدایت شدم که سه نفر از خانم ها در آنجا
نشسته بودند. دو نفر از آنهارو میشناختم.
خانم زینالی مدیر حوزه حضرت فاطمه سلام الله علیها خسروشهر و
خانم غلامی استاد فقه و احکام.
ابتدا از من خواستند که چند آیه از قرآن را برایشان بخوانم.
خیلی ساده قرآن را خواندم. بعد از آن سوالهایی که از من می پرسیدند بیشتر در مورد انگیزه و ورود به حوزه بود و من نیز از انگیزه ام و اینکه برای یافتن پاسخ سوال هایم به اینجا آمده ام توضیحاتی دادم.
موضوع مصاحبه بیشتر در مورد خانوادهام، زندگیام،تحصیلم و کمی هم سوال های سیاسی بود.
و بعد گفتند که نتیجه را طی تماسی به شما اعلام میکنیم.
خیلی وقت بود از فضای دانشگاه فاصله گرفته بودم
آزمون ورودی حوزه را در یک صبح جمعه فصل تابستان،
به کمک همسرم در سامانه ای مجازی دادم.
حس و حال غریبی داشتم؛ یک دوراهی عجیب، بین اینکه تصمیم درستی
گرفته ام یا نه!
عید غدیر نزدیک بود، دیگ آش نذری با نیت استعانت از مولا امام علی (ع)
به راه انداختیم.
دیگ را هم میزدم و در دلم نجوا میکردم. “هوامو داشته باشین"
محرم از راه رسید
سیاه به تن کردیم و خیمه عزا به پا داشتیم.
تصادف سختی کردند که متاسفانه روح نازنین این کنیزه
حضرت زهرا سلام الله علیها تاب نیاورد و پر کشید.
رفتن “زینب بهشتی” که همیشه از جو حوزه و تغییراتی که در زندگی اش
حاصل شده بود برایم تعریف میکرد، مرا مسمم تر کرد که جای خالی اش را
در حوزه پر کنم.