روزمرگی طلبگی

  • خانه
  • پاییز  شروع ترم جدید 

سفر مفصل مشهد 

17 شهریور 1404 توسط سونیا خدادادی دیزجی

اولین بار بود همراه دخترم با ماشین خودمون سفر طولانی هشت روزه رو تجربه میکردیم.  

شیرینی ها و چالش های خودشو داشت. 

باید به عنوان پدر و مادر صبر و تحملمونو زیادتر کنیم. 

این سفر تجربه ی خوبی بود تا خودمونو محک بزنیم.  

خیلی دعا کردم که امام رضا دستمو بگیره و راه طلبگی رو به اتمام برسونم.  ورودی 1400 هستمو دوستام امسال فارغ التحصیل میشن ولی من خیلی از واحد هام مونده متاسفانه.  
برگشتنی هم رفتیم قم،  جمکران و شمال.  

با امام زمان مفصل حرف زدم.  

هم دلم میخواد تو این دهه سوم زندگیم تمرکزم رو فرزندآوری باشه 

هم اینکه باید درسمو تموم کنم.  

از طرفی هم همسرم اصرار داره شاغل بشم😭

خواسته قلبیم این نیست که کار کنم ولی تو این مدت خیلی وقتا نیش و کنایه شنیدم ازش که برو سر کار شاغل باش 🥺

توکل برخدا 

خدایا مرا خرج کاری کن که به خاطرش منو آفریدی.  

 نظر دهید »

امام زمان

14 فروردین 1404 توسط سونیا خدادادی دیزجی

#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان

 نظر دهید »

سلام امام زمانم 

20 مهر 1403 توسط سونیا خدادادی دیزجی

🌸 سلام امام زمانم (عج)

 تو بیا تا گره از کار دلم وا گردد

 سبب وصل به دلدار مهیا گردد

 دمد از خاک، گل و سبزه به یُمن قدمت

 آسمان آبی و خوشرنگ چو دریا گردد

 چشمها منزل خورشید جمال تو شود

 عالمی خیره به تو ،غرق تماشا گردد

 یوسف خویش به نسیان بسپارد یعقوب

 غرق در حُسن رخ یوسف زهرا گردد🌹

آقای مــن …💚

چشمان تو پایان پریشانی هاست

دست تو کلید قفل زندانی هاست
ای یوسف گمگشته کجایی برگرد!؟

دیدار تو آرزوی کنعانی هاست🌹
روزهای عمرمان چه پرشتاب گذشت … 

بی آنکه بدانیم و بفهمیم ، روزها و شب هایمان … هفته و ماهمان … فصل و سالمان …طی شد …

گرد پیری بر صورتمان نشست و در تمامی این عبورها … 

خوش آن دمی که در هوای شما گذشت …

خوش آن اوقاتی که معطر به نام و یادتان بود ..

خوش آن لحظه هایی که بیقرارتان بودیم …

… باقی همه بی حاصلی و بی‌خبری بود …

💚اَللهُمَ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفـَرَج💚

#امام_زمان

#ظهور_نزدیک_است

 نظر دهید »

دریا

16 مهر 1403 توسط سونیا خدادادی دیزجی

تهدید مکن سینه ی مارا به جهنم!

دریا زده از خیسی باران نهراسد…!

 نظر دهید »

جمعه نصر 

14 مهر 1403 توسط سونیا خدادادی دیزجی

​جمعه ها

همیشه برایم بی رمق بوده 

قلبی که آکنده از غم و غربت می‌شود 

اما این جمعه نه…

با همه‌ی جمعه ها فرق داشت 

این جمعه مرا سرشار از امید و انگیزه کرد

گویا دنیا جان دوباره به من بخشيد 

آری این جمعه ، جمعه نصر بود

نصرتی برای من…

منیکه غرق دنیا و مست جلوه هایش شدم

تلنگری بود تا خودم را پیدا کنم

اقای من…

عجب نفس مسیحانهای داشتی 🥺

از طرفی در سکوت حضار

غرق مطالب دقیق آقایمان شده بودم

ولی ناخودآگاه میدیم

مثل عاشقی تمام حواسم 

شیفه پدر معشوقش شده 

چرا تمام شد 😔

وقتی آقا دست خداحافظی را نشان داد

تازه بغضم ترکید 

و اشک هایم جاری شد😭

تمام شد …تمام

ولی ….

مهدی جان ! حجت بن الحسن 

ما وقتی با نائب بر حق ات اینطور بهم میریزیم

تو بیایی چه می‌شود 

جان مادرت به ما بیشتر توجه کن

این سید کمک لازم دارد 

تنهایش نزاریم

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

روزمرگی طلبگی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • روزمرگی طلبگی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس